من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم زیرا درگیر دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد میشدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . از هزاران يک نفر اهل دل اند از آب وگل اند براي پخته شدن کافيست از کوره در نرويم ... زندگي تاس خوب آوردن نيست، تاس بد را خوب بازي كردنه توی مار پله زندگی مهره نباش ... که هر چی گفتن بگی باشه، تاس باش که هر چی گفتی بگن باشه ... "تقدير"
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد كافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !
یكی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !
ما بقي تنديسي
!!همه يادشون ميمونه باهاشون چيکار کردي!!
!!ولي هيچکس يادشون نميمونه براش چيکار کردي!!
پرنده اي که پرواز بلد نيست،به قفس ميگه
قالــــــــب
♠♣♦قرن 21 ♦♣♠ |