♠♣♦قرن 21 ♦♣♠

 خودکار بيک مي‌خري 2۰۰تومان

ولي‌ لاک غلط ‌گير 1۰۰۰ تومان 
تو اين زندگي‌ حتي رو کاغذ هم اشتباه کني‌ برات گرون
تموم مي‌شه
دقت کن !!
نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,ساعت توسط Danial|

  دیوانه را گفتند:چه میخواهی ازخدای خویش؟

گفت:عقل سالم خواهم تابرای عشقم دوباره دیوانه شوم
نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,ساعت توسط Danial|


مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به  او گفت : 
-  می  خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :   

 

 

-   نام ختر چیست ؟   مرد جوان گفت :

 

-   نامش سامانتا است و  در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید  و گفت 

 

-  من متاسفم به جهت  این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج  کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی  به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را  آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با  ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت

 

-  مادر من می خواهم  ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او  خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :   

 -  نگران نباش پسرم .  تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی .  چون تو پسر او نیستی . . .

نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,ساعت توسط Danial|

 

(زارت) صدای زمین خوردن

رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو (شپلخخخخخ ) <صدای پسگردنی>

یک رهگذر: پسر جون حالت خوبه؟ چیزی مصرف کردی؟

یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دس پا چلفتی خنگ

... ...

(دختر در حال راه رفتن)

(دوفففففففسک) <زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش>رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی فدات شم الهی بمیرم چی شدی تو یهو وااااااااااای

یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخای برسونمت دکتری جایی

 

نوشته شده در دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:,ساعت توسط Danial|

     من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم زیرا درگیر دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند 

نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:,ساعت توسط Danial|



قالــــــــب ♠♣♦قرن 21 ♦♣♠