وحشت از عشق که نه ، ترس من از فاصله هاست! بگذر از نی من حکایت میکنم خیلــــی وقــــتا بهــم میگن :چرا میخنــــدی بگو ما هــــم بخنـــدیم… بـعـضـی ها رو بـایـد از تـوی رؤیـات بـکـشـی بـیـرون و مـحـکـم بـغـل کـنـی ، بـعـد آروم در گـوشـش بـگـی : آخـه تـــو چـرا واقـعـی نـیـسـتـی لامـصـب !!! من نه عاشقم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من !
وحشت از غصه که نه ، ترس من از خاطمه هاست!
ترس بیهوده ندارم صحبت از خاطره هاست!
صحبت از کشتن ناخاسته ی عاطفه هاست!
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست !
گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ی ماست
وز جدایی ها شکایت میکنم
نی کجا این نکته ها آموخت
نی کجا داند نیستان سوخته
بشنو از من بهترین راوی منم
راست خواهی هم نی وهم نی زنم
نشنو از نی،نی حصیری بیش نیست
بشنو از دل،دل حریم دلبریست
نی چو سوزد خار و خاکستر شود
دل چو سوزد خانه دلبر شود
اما هرگــــز نگفتــن:چرا غصــــه میخوری بگـــو ماهــم بخــوریم…
من خودم هستم و....
تنهایی و
یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزد
قالــــــــب
♠♣♦قرن 21 ♦♣♠ |